آب تنی به وقت دایره البروج
چشم که باز میکنم نگاهم میکند. کش و قوسی به تنم میدهم، دستم را از دهانش بیرون میکشم و میپرم از رختخواب بیرون. فرقی نمیکند کجا، کمی جلوی در میایستم و به صداها گوش میدهم، نگین که دارد به آرتین میگوید حواسش به معلم و کلاس آنلاین باشد، طاهره که دارد لابد برای یک املاکی مشخصات زمین را توضیح میدهد، خدمه ی هاستل که دارد مشتری را راهی بوفه میکند، طاها که توی آشپزخانه راه میرود. یا سکوت. و اگر مامان باشد که تک سرفه هایش .
گوشی را چک میکنم، منصوره حالم را پرسیده، احمد پیام داده، دختردایی پرسیده کجا هستم، بابک جواب پیام دیشبم را نوشته، ندا زنگ زده، مریم هم که روال همیشه و همراهی همیشگی اش. بعضی ها را جواب میدهم، بعضی ها را نه. چای تازه دم میریزم یا نسکافه آماده و آب جوش، یا قهوه و شیر. لیوان به دست میآیم روی مبل کرم یا طلایی یا سبز یا قرمز لم میدهم، دستی به قوزک پای نمورم میکشم و کارهایم را مرور میکنم. زندگی ام را، آدمهایم را. و فکر میکنم بقیه ی روز را باید چکار کنم، کجا باشم، چه بگویم. چه بنویسم.
ظهر که میشود دیگر تا زانوهایم رسیده، خنک و مرموز. با طاهره کلم های ترشی را خرد میکنیم،صفحات ورق شده ی کتاب آرتین را میچسبانم، برای بار دهم زنگ میزنم به دندانپزشکی و لوله کش و تعمیرکار پکیج و کارشناس دادگستری. از بوفه دستمال کاغذی و الویه میگیرم، دست سوم حکم رو به طاها میبازم، سوار خطی های شهرجدید میشوم . جای ادویه ها را مرتب میکنم، با کامیاب توی سالن گل کوچک بازی میکنم . داروهای مامان را میخرم و ابروهای مریم را مرتب میکنم.
عصر وقت دوش گرفتن و نشستن است، موقع رفع سوتفاهم ها با عشقی قدیمی، تماس با ملکی و نوروزی و فراهانی و حسین پور، موقع سرچ قواعد شرق و غرب، گپ با ندا و مرور توصیه های شیخ وحید سرکتاب باز کن، جا به جا کردن ظرفهای خشک شده ی آبچکان، درد دل با منصوره ، قربان صدقه ی احمد رفتن، آخرین تماس با آتنا.. ، مرور بلاک لیست ، چک کردن حساب و کتاب های بانکی، سر زدن به نشتی سقف سرویس ، دعای حرز و قمر در عقرب و دایره البروج و خزعبلات، شارژ کردن اینترنت و نوشتن لیست خرید، موقع تصمیمات نهایی.
شب که میشود آب به سینه ام رسیده، ورق های کاغذ روی آب شناور، پاور بانک آن طرف ، ویتامین های دکتر عامری این طرف، شناسنامه ام کنجی خیس میخورد، نامه های عاشقانه و عکس ها، وقت تن سپردن به آب است. فرقی ندارد کجا باشم، روی تشک بنفش یا تخت طوسی، پنجره ی اتاق به محوطه ی آموزشگاهی در خیابان انقلاب باز شود یا کوچه ی خسرو، یا مثل خانه ی طاهره به دیوار سفید خانه ای نوساز، یا حیاطی در مرزداران، یا به یک بزرگراه در حاشیه ی مجتمعی چهارصد و چند واحدی. یا تپه های نورانی شهر کوچک توریستی.
شبها وقت تن سپردن به آب است ، قبل از اینکه کوسه ی سیاهی که چند ماه همراهم است در خوابم بیدار شود.