پاستا سینما
از وقتی که خانه نشین شدهایم چیزهای جدیدی کشف کردهام. اینکه میشود یک روز کامل فیلم دید، پشت سر هم، بی وقفه. و یا آشپزی کرد، ظرف به ظرف، رنگ به رنگ، ادویه به ادویه. شب ها بعد شستن ظرفها و نوشتن برنامه ی فردا و روزمره؛ تنقلات بی هسته و پوست و اضافات توی ظرفی میگذارم، جوراب و بافت میپوشم،چراغ اتاقم را خاموش میکنم و با هدفون فیلم میبینم. در سکوت، وقتی که میدانم نه زنگی خواهند زد نه همسایه ای کار دارد و نه بوق اتمام کار لباسشویی یا ماکروویو قرار است حواسم را پرت کند. خارجی، ایرانی، پیانو، شطرنج باد، یا مثلا از همین فیلم های به سبک فرهادی که انگار سی صفحه ی آخر فیلمنامه گم شده است! که خلق را تقلیدشان داد به باد. تعلیق و پایان باز فرهادی کجا و این ابترساخته ها کجا. سریال هم میبینم، این آخری تباهی یا همان از هم گسیختگی. قشنگه، نیکول کیدمن بوتاکس و ژل زده اما قدرتمند و با نگاه های هراسناکی که یاداور دیگران است. سکوت و تاریکی باعث میشود فکر کنم توی سینما نشسته ام. فرهنگ یا آزادی، و سینمای دیگری که پاتوق چند سال اخیرم بوده.
یا لیست سوپرمارکت ها را مرور میکنم، مثلا دوتا خامه صبحانه، یک ظرف قارچ، اسفناج تازه، پاستای پیچ، پنیر خامه ای، و چند چیز دیگر، تا پیک برسد دمنوش صبحگاهی را آماده میکنم، پرده ها را کنار میزنم، قابلمه و تخته و چاقو. و بعدش عطر سبزیجات را به ریه میکشم و فکر میکنم بهجت آبادم، حتما هم پیش پیرمرد خوش رویی که همیشه برایم چای میریزد و زنجبیل تازه میگذارد کنار خریدهایم ، یا آن عطاری کوچک قدیمی که عطر ادویه و داروهایش مستم میکند، انگار که در کابینت حیاط خلوت مادربزرگم را باز کرده ام و از بوی چوچاق و رب انار و آب نارنج ها یادم رفته دنبال آلبالو خشکه و قیصی میگشته ام. یا خاله ام یک لیوان دمنوش همه چیز در آن درست کرده با لیمو عمانی و پوست نمیدانم چی.
وقتهایی هم مدام پشت سر هم فیلم میبینم، که یادم برود از بیستم مهرماه قرار بود سر کلاسی بنشینم که کنسل شد، با سه پیمانه برنج سه نوع پلوی مختلف توی قابلمه های کوچک میپزم و انگار که رفته ایم رستوران، بعد از جشن ازدواج احمد و آذرنوش. دسرها را میگذارم طبقه ی اول یخچال به یاد جشن تولد مریم که چقدر برایش برنامه داشتیم و نشد که بشه. سریال ها را دو روزه میبینم که یادم نیافتد چقدر کار داشتم و یا خط خوردند یا همانطور تیک نخورده ماندند. یک وقتهایی هم نه، شادابانه اسم بعضی فیلم ها را برای دوستانم مینویسم که ببینند. یک ظرف ته چین میفرستم خانه ی دوستم که موقع شام ۴۵ ثانیه در ماکروویو گرمش کند. سالادهای مختلف و سس های جدید. عادت ها و برنامه ریزی های تازه .
+عنوان پست رو سالها پیش برای متنی انتخاب کرده بودم که پیدایش نمیکنم! باید در آن«کرونا» رو هم میگنجاندم اما ترجیح دادم نباشد.
++برخی جاها باید کلمات یا عباراتی رو داخل گیومه میگذاشتم اما بی حوصلگی کردم.