پرتقال خونی من
"بودنت هنوز مثل بارونه".. پیاده راه سیمانی، نیمکت سبز و نارنجی، پنجره های نیمه باز سرمست از بهار.
"حتی الان از پشت این دیوار".. سایه ای پشت پرده ای تکان میخورد و دلم هُری میریزد. جای دو زخم سیاه کنار بطن سرخ چپ تیر میکشد.
"اتل و متل".. آنچه که با من کردی گواه است که چرا قبلترها نخواستم شریک دیگری داشته باشم. به نازل ترین غریزهی مادری در قاموس طبیعت هم که بنگری جز این نبینی
"باغ من سرده".. نبود، اما طوفان بدی مهمانم بود عزیزم.
"دلم تنگه پرتقال من".. این شاید عجیب ترین باشد. البته اگر اسمش دلتنگی باشد.
"منو ببخش".. که تو را کودک دیدم و لالایی ای برایت خواندم که خوابم برد و زخمهایم را ندیدم.
"مثل قدیما".. کدام قدیم؟ به تقویم تو یا من؟ به تاریخ خنده هایت یا گریه هایم؟
"قصه مون هنوز ناتمومه".. بر میگردیم به خانه و تا چای و عسل را بنوشم یک بشقاب پرتقال خونی که مادرم شسته و دوستم پوست گرفته کنارم است.
تکه ای پرتقال مزه میکنم، طعم بهشت میدهد در کام برزخی ام. آره، "از اینجا به بعد کی میدونه که چی سرنوشتمونه"..اما یک چیز را خوب میدانم.
دو کلمه ی آخری که برایم نوشته ای را دوباره میخوانم، هندزفری را کنار میگذارم و توی تاریکی به چشمهایت خیره میشوم.
+عنوان و بخشهایی از متن برگرفته از آهنگ "پرتقال من" مرجان فرساد است.