من از آن روز كه در بند تو ام آزادم
شايد دليلش كم كردن خيلي از مراوده هاي بي مورد، روابط مسموم يا به درد نخور، به اصطلاح رفاقت هاي بي صداقت و... است، يك خانه تكاني و غربالگري در زندگي. نگراني ها و ترس هايم كم شده اند، احساس وظيفه هاي يك طرفه ام حذف شده، و البته به جايشان وجداني راحت و خاطري آسوده نشسته و صحبت ها و ديدار هايي طولاني با چند عزيز قديمي. خنديدن هايي از ته دل، و اگر پي ام اس لعنتي را در نظر نگيريم روزهايم شاد ميگذرند. شاد و با نشاط.
براي شرح بيشتر شايد بايد كتاب هاي بيشتري بخوانم، آهنگ هاي تازه بشنوم ، سفرهاي جديد بروم و حتي عطر ها ، نوشيدني ها، غذاهاي متفاوت و طعم هاي خاص ديگري راببويم و بنوشم و بچشم. اما فعلا همين كفايت است. همين آرامش بي ادعاي عميق كه همدمم شده و روزمره اي كه دوستش دارم. همينها بهترين آغاز است براي سالي كه اميدوارم برايندش خوب باشد همانطور كه از بهارش به مشام ميرسد.