هفت روز از سال جديد گذشته. درختهاي حياط شكوفه داده اند. زندگي سبز است و من آرامم. شايد آرام ترين روزهاي تمام اين هفت سال گذشته. موقع سال تحويل هم آرامِ آرام بودم، نه يك ليست بلند دستم بود، نه  مرور و پشيماني اي، نه آرزوهاي بلندي، آرام بودم  و تنها خواسته ام همين آرامش بود. يك سبك بالي و فراغت خاطري كه قبلا مشابهش را شايد نداشتم. ذوق و هيجاني هم نبود. و همين عالي بود. 

شايد دليلش كم كردن خيلي از مراوده هاي بي مورد، روابط مسموم يا به درد نخور، به اصطلاح رفاقت هاي بي صداقت و... است، يك خانه تكاني و غربالگري در زندگي. نگراني ها و ترس هايم كم شده اند، احساس وظيفه هاي يك طرفه ام حذف شده، و البته  به جايشان  وجداني راحت و خاطري آسوده نشسته و صحبت ها و ديدار هايي طولاني با چند عزيز قديمي. خنديدن هايي از ته دل، و اگر پي ام اس لعنتي را در نظر نگيريم روزهايم شاد ميگذرند. شاد و با نشاط. 

براي شرح بيشتر شايد بايد كتاب هاي بيشتري بخوانم، آهنگ هاي تازه بشنوم ، سفرهاي جديد بروم و حتي عطر ها ،  نوشيدني ها، غذاهاي متفاوت و طعم هاي خاص ديگري  راببويم و بنوشم و بچشم. اما فعلا همين كفايت است. همين آرامش بي ادعاي عميق كه همدمم شده و روزمره اي كه دوستش دارم. همينها بهترين  آغاز است براي سالي كه اميدوارم  برايندش خوب  باشد همانطور كه از بهارش به مشام ميرسد.